جدول جو
جدول جو

معنی ضم کرنا - جستجوی لغت در جدول جو

ضم کرنا
ضمیمه کردن، ادغام کردن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ کَ)
متساوی الاضلاع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضم کردن
تصویر ضم کردن
Annex
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ستم کردن، ظلم کردن
دیکشنری اردو به فارسی
ملایم کردن، برای نرم شدن، نرم کردن
دیکشنری اردو به فارسی
کاهش دادن، کاهش یابد
دیکشنری اردو به فارسی
رحمت کردن، لطفاً
دیکشنری اردو به فارسی
عمل کردن، برای کار کردن، کار کردن
دیکشنری اردو به فارسی
شک کردن
دیکشنری اردو به فارسی
رد کردن
دیکشنری اردو به فارسی
زیپ کردن
دیکشنری اردو به فارسی
زوم کردن، بزرگنمایی کنید
دیکشنری اردو به فارسی
قلّاب انداختن، قلّاب کردن
دیکشنری اردو به فارسی
گرم کردن، برای گرم کردن
دیکشنری اردو به فارسی
اجرا کردن، عمل کردن، فرآیند کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تصادر کردن، مصادره کردن، ضبط کردن
دیکشنری اردو به فارسی
هضم کردن
دیکشنری اردو به فارسی
پمپ کردن، پمپاژ کردن
دیکشنری اردو به فارسی
سنبه کردن، سنجاق کردن
دیکشنری اردو به فارسی
لغو کردن، خاتمه دادن، تهی کردن، حذف کردن، پایان دادن، از بین بردن، تمام کردن
دیکشنری اردو به فارسی
جمع آوری کردن، جمع آوری، جمع کردن، ارسال کردن، سپردن، توده کردن
دیکشنری اردو به فارسی
حل کردن، برای حل کردن
دیکشنری اردو به فارسی
ناله کردن، آه کشیدن
دیکشنری اردو به فارسی
کتاب کردن، رزرو کردن
دیکشنری اردو به فارسی
کاهش دادن، کاهش دهد
دیکشنری اردو به فارسی
مرطوب کردن
دیکشنری اردو به فارسی
گم کردن، از دست دادن
دیکشنری اردو به فارسی
اندوهگین شدن، غصّه خوردن، گریه کردن
دیکشنری اردو به فارسی
ضرب کردن، برای ضرب کردن
دیکشنری اردو به فارسی